شعری برای زندانیان سیاسی :
من اینجا خسته و غمگین
نشسته زیر تیغ مرگ
رخم همرنگ فصلی که
فرو ریزد ز شاخه برگ
من اينجا پای در بندم
چو يک غنچه اسير خاک
برايم باد می خواند
از اين دنيای وحشتناک
به گورستان فرو خفته
نوای شورش و فریاد
و آزادی شود پامال
به زیر چکمه بیداد
و هر آزاد مردی که
درفش داد بر دارد
همادم خنجر دیوان
به پشتش زخم می کارد
.....
ولی این بار در چشمم
فروغی ایزدی تابد
و امیدی ز راه دور
به قلبم راه می یابد
منبع شعر :
http://sher.omid57.com/2012/01/blog-post_09.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر